پیام‎ها و دیدگاه‎ها

پیام‏ها و دیدگاه‎های‎تان را در همین صفحه بنویسید. از توجه و مهربانی‎تان پیشاپیش سپاس‎گزارم.

108 پاسخ برای پیام‎ها و دیدگاه‎ها

  1. رامن جان سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممم
    پسر خوب دلمون برات يك ذره شده. انشاالله كه خوب خوبي.
    اميدواريم رفتن براي يك اتفاق خوب بوده و آمدنت نشانه به نتيجه رسيدن.
    سلام مامان و بابا را خيلي برسون.
    منتظرايميلت هستيم.
    نويد و بهاره

  2. داراب :گفت

    درود رامن جان..
    چقدر خوشحال شدم پیامت رو دیدم..
    امیدورم شاد و تندرست و خوش و خرم باشی..
    درود فراوان دارم برای تو و خانواده بسیار گرامی تان..
    به امید دیدار و خدانگهدار..

  3. درود
    در وبلاگ من پيامگذاشته و گفته ايد چرا پست كپي كردي منظورتون را دركنكردم من در بالان معرفي كتاب خودم را ديدم و آن را كپي كردم و تو وبلاگ خودم گذاشتم اگر اشكالي دارد مرا با خبر كنيد كه مثلا بايد چكار مي كردم سپاس

  4. bigane1361 :گفت

    سلام
    یه سوال چرا بخش دیدگاه ها در برگه مربوطه غیر فعال است؟
    این روزها کسی اهمیتی به محیط زیست و زیستن موجودات دیگه عیر از انسان ها و حتی انسان ها نمی ده! آزار و اذیتِ سگ ها گربه ها، شکار قانونی و غیر قانونی، انبوه زباله های تجزیه ناپذیر ما. یکی از زشت ترین صحنه های عید هرسال برام تو جاده ها مخصوصا جاده شمال زباله های کنار جاده مخصوصا بطری ها و پلاستیک هاست و پرت کردن زباله ها از شیشه ماشین ها. و پایان سیزدهمین روز با شاخه های شکسته درخت ها، آتش های روشن مانده، گل ها و گیاهانِ لگدمال شده
    ما بخشی ازین طبیعتیم نه مالک آن

    • رامن :گفت

      سلام
      من برای این که همه ی دیدگاه ها و یادگاری ها و پیام ها را در یک برگه داشته باشم، و توی پست های مختلف، پراکنده نباشند، این قسمت را جدا کرده ام.

      • سما :گفت

        سلامی دوباره. اتفاقا من با این کار شما کاملا موافقم. یکی از دلایلی که تاکید دارم یه بخش برای همکاری بیشتر اعضا در سایت کتابخانه باز بشه همین هست. همین که همه ی نظرات کنار هم باشه و هر کسی بتونه پاسخی برای نظر دیگری بنویسه.

  5. رامن جان ، سال نو مبارك. به اميد روزها و لحظاتي سرشار از شادي و موفقيت براي تو و خانواده گراميت . دوستت داريم و به دوستي با تو افتخار مي كنيم و مشتاق ديدارت هستيم.

  6. محبوبه :گفت

    سلام
    من تازه اينجا رو ديدم! اصلا حواسم به اين قسمت نبوده!
    سال نو مبارك – با تاخير البته-
    راستي نقاشي خيلي قشنگي بود ، خيلي. نگه مي دارمش با اجازه.
    موفق باشي.

  7. ما ( انجمن زیست محیطی آهید ) دانش آموزان دوستدار محیط زیست در یکی از بندرهای کشور زیبایمان ایران – بندر دیّر – از استان بوشهر – هستیم. گامی هر چند کوچک برداشته ایم تا شاید به باور خودمان به محیط زیست مان کمک نماییم. وبلاگی را ساختیم که امیدواریم آن را ببینید و به ما کمک نمایید.( با احترام وب زیبایتان را لینک کردیم.)
    دانش آموزان دوستدار محیط زیست مدرسه راهنمایی نمونه بندر دیّر

  8. Yasaman :گفت

    درود. از اینکه می بینم طرفدارای محیط زیست و حیات وحش مرد عمل هستن و از خودشون جوشش دارن واقعا خوشحالم.
    بخاطر عقایدتون بهتون تبریک می گم.
    روز و شب پیروز باشید

  9. مرتضي :گفت

    بالان عزيز
    با سلام و تشکر از مطلب خوبي که انتخاب کرده اي، عنوان دقيق «فستيوال سبز سانفرانسيسکو» مي باشد. همانطوريکه ميداني صنايع مرتبط به بازيافت را به خاطر تاثير گذاري قابل توجه در محيط زيست طبيعي اصطلاحاً اقتصاد سبز مي نامند. چه خوب است با قلم شيرين خودت تحليلي در ارتباط مزبور بنويسي
    با آرزوئي توفيق

  10. سلام به رامن عزیز. پسرکی که که دلش درگیر مهربانی های طبیعت است…
    امروز تازه پروفایلتو خوندم و اگه نمی خوندمش اصلا متوجه نمی شدم که بیشتر از 9 [14] سال نداری…کارت محشر است. ادامه بده دوست نوجوان و پرتلاش من.مطمئنم از آن دسته آدم هایی هستی که معجزه های نو می آفرینند و مثل 90 درصد مردم دنباله رو دیگران نیستند. مطالبت، هنرت و اخلاق حرفه ای ات را دوست دارم. شاد و باشی و همیشه سبز.

  11. mohsen :گفت

    سسسسسسسسسسسسلام
    دوست ندارم حالا كه بعد از مدت ها (حساب از دستم رفته) بالاخره پيدايتان كردم به صورت رسمي حرف بزنم. پس تعارف را از همين حالا كنار مي گذارم.
    واقعا دلم برايت يك ذره شده بود. آخه پسر خوب كجا رفتي يهو ؟؟
    نه ايميلي نه نظري! هيچي ! يه روز چشامو باز كردم ديدم هيچ خبري از بالان نيست !! نمي دانم آن موقع كي بود. واقعا نمي دانم. ولي خيلي در گوگل و سايت هاي مختلف(حتي روزنامك) دنبالت گشتم اما انگار آب شده بودي. هيچ اثري هم ازت نبود. حتي دوستاني كه از من به تو نزديك تر هم بودند هيچ خبري از تو نداشتند.
    اما حالا در ساعت 26 : 15 ظهر روز دو شنبه 30 فروردين سال 1389 هجري شمسي ، حالا كه به طور اتفاقي در گوگل نام ((رامن)) را زدم و بالاخره پيدايت كردم
    خيلي
    خيلي
    خيلي
    خيلي
    ..
    ..
    خوشحالم !!!!
    فقط همين

  12. روز زمین – سیاره ی زیبایمان – را به شما و همه ی دوستداران محیط زیست شادباش می گوییم.
    دانش آموزان دوستدار محیط زیست مدرسه راهنمایی نمونه دولتی شهداء دیّر

  13. سعید :گفت

    سلام دوست عزیز
    ازشیوه وبلاگ نویسیت خوشم اومد. معلومه همینجوری برای تفریح نمی نویسی. برات آرزوی موفقیت دارم.

  14. شهاب :گفت

    درود بر رامن
    نوشته‌هات كمي برام عجيب اومد.
    با رعايت تمام اصول نوشتاري! كارت جالبه. فرشته‌ه‌هاي اجاره‌‌اي.
    موفق باشي.

  15. سلام رامن عزیز- این هدیه رو برای تو گذاشتم اینجا:
    http://biota.ir/askha/49-1388-12-23-04-47-18/127-gift.html
    به پاس تلاش های سبز و دل آسمونیت.
    چرا دیدگاه نوشته هات خاموشه؟؟؟

  16. مmohsen :گفت

    سلام
    از اينكه بعد از دو هفته دوباره به سراغتان مي آيم واقعا عذر مي خواهم. مگر اين درس ها مي گذارند يك آب خوش از گلوي ما پايين برود؟؟! در اين سال ها (!!!!) هم هر وقت آمدم به روز كنم نشد كه نشد. حتي با خودم عهد كرده بودم كه در تابستان مطلب هاي خوبي بنويسيم ولي درگير يك پروژه ديگر شدم و ديگر دل و دماغ و وبلاگم را نداشتم. خلاصه اينكه وبلاگ ما تبديل شده است به يك فسيل !!! فكر كنم بايد درباره تاريخ خود وبلاگم بنويسم از بس كه قديمي شده و خاك خورده !!!!!!
    به هر حال اگر مي بينيد كه من اينقدر با تاخير جوابتان را ميدهم به خاطر اين نيست كه فراموشتان كرده ام ها !!! به هيچ وجه !! مطمئن باشيد كه شما هميشه در خاطرم هستيد ؛ حتي اگر دير به دير به شما سر بزنم

  17. سلاام به رامن.
    ایده خوبی رو داری دنبال می کنی.
    و یه پیشنهاد هم برای این بخش وبلاگت دارم: قدیمی ها یک سری اعتقاداتی راجع به حیوانات مختلف داشته ن. مثلن گوزن را نشانه ی باروری و زندگی می دونستن…فکر کنم می تونی روی این موضوع هم کار کنی. اگر تونستم مطالبی رو در این خصوص پیدا کنم حتمن برات می فرستم.
    موفق باشی طبیعت مرد

    • رامن :گفت

      سلام.

      خیلی از شما ممنونم.

      من چند روز است که اصلاً نمی توانم وارد وب شما بشوم و بسته است. برای همین مجبور شدم پیامم را همین جا بنویسم.

      از پیشنهادتان خیلی ممنونم. من خیلی خوش حال شدم و حتماً از آن استفاده می کنم.

      امیدوارم شما هم موفق باشید.

  18. رامن :گفت

    (خیلی از پیام تان ممنونم. معذرت می خواهم که پیام تان را به این جا منتقل کردم. من یادم رفته بود و در پست آخرم، دیدگاه ها باز مانده بودند.)

    سلام رامن
    خوبي؟
    روزهايت خوبند؟
    وبلاگت، اين خانه ي مجازي، كه خيلي خوب است
    هنوز متفاوت و هنوز مهربان با زمين.
    هستي رامن؟

    http://golparia.blogfa.com

  19. joker :گفت

    سلام رامان جان .لطف کن یه نگاه به سایت ما بنداز .اگه حال کردی بگو همدیگر رو لینک کنیم .دنبال وبلاگ نویس های خوش دستم .شما کارتون عالی هست .لطف بزرگی کردی اگه مارو یکی از رفیقات بدونی . این ای دی من هست .پایه چت هستی من هستم
    c.chaplin2@yahoo.com

  20. joker :گفت

    لینک شدید .متشکرم

  21. joker :گفت

    فرشته ی های اجاره ایت شاهکار بود پسر .گرفتی دیدگاه ها رو بستی چرا .یعنی در حد تیم عالی مینویسی .زبونم بند اومئه به قران .هنوز تو کف نوشته ام .پای نوشته هات درس میگیرم .
    امتحانات رو بترکون پسر

  22. عماد :گفت

    سلام دوست عزیز
    از طریق دوستی آدرست بهم داده شد
    اومدم و از مطالبت لذت بردم. با سند مینویسی و توضیحات خوبی میدی. در مجموع کارت عالیه
    اعتقادات فوق العاده قشنگی داری ( محیط زیستو و … )
    ازونجایی که به کتاب علاقه مندی فکر میکنم توی سایتم چیزای جالبی پیدا کنی.
    موفق باشی

  23. joker :گفت

    سلام .رنگ قرمز ژه حسی بهت میده ؟
    بعد پست هاتو چرا دوباره منتشر میکنی .خطرانکه رامن .
    نوشته های تصادفی بهترین امکان هست تا مطالب قدیمی تر رو به نمایش بذاری .پلاگینش رو نصب کن

  24. محسن :گفت

    با درود به آقا رامن گل گلاب !!!
    امتحان هاي ما از شنبه شروع شد. هر چند اين اولين باري است كه از امتحان هاي پايان سال و به خصوص رياضي به هيچ وجه نمي ترسم …..
    چند روز پيش دوباره يادي كردم از داستان هاي هري پاتر و به لطف اينترنت و اينهمه سايت كه كتاب هاي هري پاتر را در دسترس آدم قرار مي دهند تا آخرين داستان آن را (هري پاتر و يادگاران مرگ) دوباره خواندم !!! شما را نمي دانم ولي من شخصا داستان هاي فانتزي – تخيلي را ترجيح ترجيح مي دهم و تا آن جا كه يادم مي آيد از اول همينطور بوده است. به خاطر مي آورم كه وقتي كلاس چهارم ابتدايي بودم <خواهرم به طور اتقفاقي كتاب هري ژاتر و سنگ جادو را برايم گرفت و من با خواندن آن واقعا مشتاق خواندن داستان هاي هري پاتر شدم و آن را تا آخر ادامه دادم. جالب است كه بدانيد كه من هيچوقت هيچكدام از كتاب هاي هري ژاتر را نخريدم و يا آن ها را از كتابخانه گرفتم يا از اينترنت دانلود كرد'!! البته فقط هري پاتر نيست و من داستان (رمان) هايي خوانده ام كه به نظرم به مراتب بهتر از هري ژاتر بوده اند. مانند مجموعه ماجراهاي بچه هاي بدشانس يا سرزمين اشباح و الان هم كه سه گانه جوهري را شروع كرده ام. به هر حال اينها را گفتم تا آغازي باشد بر يك گفتگوي جالب.
    ببخشيد كه خيلي حرف زدم
    فعلا خداحافظ

  25. joker :گفت

    سلام رامن جان .اگر رو وبلاگ قدیمیت بود موردی نداره .ولی اگر رو همین سایت یک مطلب رو مجددا منتشر کنید یک تقلب از دید گوگل محسوب میشه .باید 50 در صد به گوگل نگاه کنی 50 درصد به کاربرانت .کجا زندگی میکنید ؟سینما های ایران که قابلیت سه بعدی ندارن.لد فول 3دی دارین ؟

  26. عماد :گفت

    سلام رامن جان
    ممنون از لطفت
    پست صندلی های بازیافتی و تفاوت رو خواندم و دیدم و لذت بردم.
    یه چند تا عکس قشنگ درباره همین تفاوت دارم خیلی جالب هستن.اگه خواستی برات میفرستم که به همین پست اضافه کنی.
    اما یه گلایه دارم ازت
    اینکه دیدگاه هارو بیاری توی یک صفحه ی خاص خیلی آزاردهنده هستش
    باید کاربر وبلاگت بتونه روی هر پستی که خوانده دیدگاهشو منعکس کنه.
    ضمنا بخش مدیریت کامنت ها توی وردپرس پس چه نقشی داره؟! اونجا همه ی کامنت ها جمع میشن براحتی میتونی مطالعه و مدیریت کنی.

    ضمنا پسر خوب
    الان دیدگاه های این صفحه 29 تاست. پس فردا که شد 290 تا اونوقت برای اینترنت زغالی ای که توی ایران داریم برای خیلی ها اصلا صفحه ش بالا نمیاد تا بخواد کامنت بذاره.بنابراین پیشنهادم اینه کامنتارو از حالت متمرکز دربیاری به نفع همه هستش و فکر میکنم تعداد نظراتتم بیشتر بشه چون خوب مینویسی

    • رامن :گفت

      برای پیام‌ها و راهنمایی‌ها و مهربانی‌های‌تان ممنونم.
      من یک روز مفصل درباره‌ی این تصمیمم برای «کامنت ها» می‌نویسم…

  27. عماد :گفت

    راستی پیوند شدی و دنبال میکنم کاراتو

  28. joker :گفت

    آقا جان .این قسمت پبام های مطالب رو برو باز کن .حد اقل واسه مطالب جدیدت تیک قبول کردن نظر رو پر کن .در مورد مطالبت خیلی میشه نظر داد .هی باید بیام اینجا بنویسم .
    این کوکاکولا دهن معده رو صاف میکنه .با معده های بازیافت شده چی میخوان بسازن ؟؟؟؟
    فک کنم قلب پیوندی درستش کنن

  29. joker :گفت

    نمیدونم در مورد پهنای باند چیزی میدونید و یا سرعت هاست که مال دانلود هست یا غیره .این ها هم برای ما مهدوده که نمیتونیم دست به همچین کاری بزنیم .این سایت هایی که میبینید لینک مستقیم دارن نزدیک به 4 میلیون تومن در ماه پرداخت میکنن .ما فقط سالی 50 هزار تومن خرج میکنیم .اینه که ما دست به همچین کار های فضایی نمیزنیم .فعلا
    یا حق

  30. عماد :گفت

    لینکی که دادی نگاه کردم فوق العاده قشنگه اضافه میکنمش مرسی.
    این ماه خرداد و دردسراش تموم بشه بیشتر وقت دارم کار کنم با کامپیوتر.
    تصمیم دارم یه قسمت نقد و بررسی هم درست کنم برا آثار این نویسنده های بزرگ. ولی نمیدونم ایده مو چطور پیاده کنم.
    ضمن اینکه خودمم لازمه همه ی کتابهارو خوانده باشم و براشون نقد بنویسم که اینم زمان زیادی میطلبه. فعلا بعلت علاقه ی شخصیم به کافکا دارم روی آثار کافکا مانور میکنم. چندتاشونو مثل مسخ ، میهمان مردگان و جلو قانون رو خواندم.بقیه رو هم باید بخوانم و نقد بنویسم براش. نکات خیلی جالبی رو کنایه وار مطرح کرده توی هر سه داستان بالا.اگه وقتت میکشه حتما بخوان.خصوصا میهمان مردگان و جلو قانون کوتاه هستن و کمتر از یک ساعت جفتشونو میخوانی.مسخ هم خیلی بلند نیست ولی درون مایه ی تلخش همیشه تو ذهنم میمونه.مسخ رو حدود 4سال پیش خواندم.هنوز کامل تو ذهنمه.
    هر کدومو خواندی حالا چه کافکا چه هر نویسنده ی دیگری.خوشحال میشم نقدتو در موردش بدونم.
    ممنون

  31. joker :گفت

    ببین افزونه رو نصب میکنم .الان رو سیستم خودم نیستم .سختمه یه خورده .بعد امتحانات حتما .تا راحت تر نظر بدی .این کتابی هم که گذاشتی رو متاسفانه در طبعم نیست .یعنی با این چارجوب نمیخونم .رومان های گرگ و میش رو دارم میخونم .چیز جالبی هستن .

  32. joker :گفت

    tarkibiat mikhoonin shoma ? in poste jadidet ro migam

  33. joker :گفت

    http://typenevesht.bloghaa.com
    taze neveshtan ro shoroo kardam
    omid varam az sabki ke minevisam khoseht biad .taghriban daram roosh tamarkoz mikonam behtar beshe .ghalat emlayi dasht be bozorgit bebakhsh

  34. joker :گفت

    khoone ke taghir nakarde kamel .faghat deltangiham ro miaram too typenevesht.link shodid

  35. امیر :گفت

    سلم رامن من امیرم به musicbaran21.blogfa.com هم سری بزنمی فهمی کی هستم

  36. سلام. از طریق وبسایت زنگوله به اینجا هدایت شدم، مطالبتت بسیار خوب است و به سنی که داری اصلا نمیاد در این سطح بتونی بنویسی و این اطلاعات رو داشته باشی. خیلی خوبه.
    نمی دونم چرا دیدگاه های مطالبت رو خاموش گذاشتی، حتما دلیلی برای کارت داشتی.
    به نظر من (که امیدوارم ناراحت نشی) قالبت اصلا قشنگ نیست. کاش یه قالب بهتر بزاری.
    موفق باشی

  37. محسن :گفت

    سلام
    تو اون نظرو تو وبلاگم گذاشتي ؟؟
    اگر چنين باشد كه باور نمي كنم…

  38. محسن :گفت

    لطفا جوابمو تو وبلاگ خودت بده تا مطمئن بشم خودتي.
    هنوزم نمي تونم باور كنم…..

  39. محسن :گفت

    بازم سلام
    ببخشيد كه بهت شك كردم
    واقعا ببخشيد….

  40. joker :گفت

    salam .az … ham ke dar oonadi be salamati .ba ejaze in matlab amoozesh zaban ro man ba zekr manba var midaram

  41. رامن :گفت

    آقای سعید:

    سلام
    بخش نظرات مربوط به واپسین نوشته ات غیر فعال بود، برای همین دراینجا مطلبی می نویسم.
    برخی کتاب ها ارزش خواندن ندارند
    برخی دیگر فقط یک بار ارزش خواندن دارند
    اما برخی دیگر را باید خرید تا بارها خواند.

    سلام

    خیلی از پیام تان ممنونم.
    من این پیام شما را هرگز فراموش نمی کنم.

    (خیلی پوزش می خواهم که پیام تان را به این جا منتقل کردم. من یادم رفته بود کامنت های آن پست را ببندم.)

  42. سجاد :گفت

    سوال برام ایجاد شده که پست «طب اطفال # 5» رو چرا حذف کردی؟
    خیلی آموزنده بود. از اعتقادات پدر محترمت خیلی لذت بردم. برای خودم از این اعتقادات کپی برداشتم توی ذهنم!

  43. سجاد :گفت

    یک پیشنهاد, ترتیب این صفحه رو ری توی تنضیمات وبلاگت تغییر بده که ییام های جدید بالا قرار بگیرند.
    در ضمن می تونی کاری کنی که تمامی پست های وبلاگت از قبل کامنت هاشون بسته باشه.
    https://baalllaan.wordpress.com/wp-admin/options-discussion.php
    از اینجا

  44. سلام. من مصطفي رحماندوست هستم. يكي از دوستانم نشاني وبلاگ تو را برايم فرستاد . از او متشكرم كه مرا با اثر تو آشنا كرد و از تو متشكرم كه اثري به اين زيبايي و خوبي به وجود آ ورده اي. كارت حساب شده و تاثير گذار است. من و دوستانم در كتابخانه ملي هم كتابخانه اي براي بچه هاي اهل كتاب راه اندازي كرده ايم . سري به كتاخانه ملي كودكان و نوجوانان هم بزن و نظرت را برايم بنويس. البته ما در آغاز راهيم وتا رسيدن به مرحله اي كه تمام كتابهاي ايراني را در تارنما مان ديدني و خواندني كنيم راه زيادي در پيش داريم . خوشحالم كه وبلاگ تو را ديدم.
    سر بلند و كامروا باشي

    • رامن :گفت

      من اندازه ی همه ی قلبم از پیام و مهربانی های تان سپاس گزارم. فقط خدا می داند که من چقدر خوش حال شدم. برای من بزرگترین خوش حالی در همه ی دنیا بود. من تا چند دقیقه ی اول بهتم زده بود و انگار توی خواب بودم… (من نامه ام را برای تان فرستادم. امیدوارم به دستتان برسد).

  45. محسن :گفت

    سلام رامن جان
    از اینکه اینقدر دیر به سراغتان می آیم واقعا معذرت می خواهمو تا به حال در هیچ تابستانی مانند تابستان امسال اینقدر به من بد نگذشته بود. امیدوارم که شما به مانند من نبوده باشید (!)
    من مطالبتان تا آنجاییکه در توانم باشد دنبال می کنم. به نظرم اینکه نظرات هر قسمت پست هایتان را غیر فعال کرده اید زیاد کار مناسبی نیست. چون دیگر خوانندگان نمی توانند نظر خود را درباره هر قسمت بنویسند.
    راستی در یکی از پست هایتان درباره ((سرزمین سایه های دلتورا)) نوشته بودید. من با اینکه تا حدی رمان های فانتزی مانند هری پاتر را دوست دارم ولی از رمان قبلی این مجموعه یعنی در جستجوی دلتورا اصلا خوشم نیامد و به همین دلیل پس از خواندن بخش هایی از کتاب اول این رمان (جنگل های سکوت) ، دیگر ادامه ندادم. به نظرم بیشتر داستان های فانتزی امروزی تکراری و کلیشه ای شده اند و هیچ کدام موضوع جدید و خاصی ندارند .( هری پاتر هم تا حد زیادی به همین بلا دچار شده) .
    باز هم از اینکه دیر به شما سر زدم معذرت می خواهم
    موفق باشید

  46. افروز :گفت

    هي!
    من اينج رو تازه ديدم!
    هي ميومدم و از خاموش بودن ديدگاها غصه مي خوردم، چروك مي شدم
    آهاي!
    من دلم برا دادش كوچيكه تنگ شده!
    خوبي رامن؟

  47. سلام به وب سایت ما هم سر بزنید

    http://www.tablighatagahi.com

  48. سلام
    مطلب شما مهمان امروز سايت گل آقا به نشاني زير است
    http://golagha.ir/news/?ty=36&id=4430

  49. گوشه چشم :گفت

    رامن عزیز و گرامی!

    بسیار مسرورم که مشاهده می‌کنم خداوند به شما دوست عزیزم به عنوان یکی از نوجوانان وطنم (که می‌توان گفت به سن جوانی رسیده است)، این فضل بزرگ و این موهبت عالی را عنایت کرده تا در خدمت سایر همنوعانتان باشید. خوشحالم که تلاش می‌کنید تا گنج‌های خدادادی وجودتان را کشف و نمودار سازید؛ امیدوارم سایرین را نیز یاری کنید.

    از خدا می‌خواهم در تمام این مسیر، همچنان دست بخشنده‌اش را بر روی شانه‌های جوانت قرار دهد.

    صفحه‌ی پیام‌ها و دیدگاه‌های وبلاگت را فرصتی دیدم تا بتوانم احساس قلبی خودم را نسبت به شما بیان کنم.
    من از وبلاگ نوجوانان به اینجا هدایت شدم. خودم هم مدتی وبلاگ‌نویس بودم؛ اما به دلایلی آن را کنار گذاشتم و اکنون دوباره آغاز کرده‌ام. در وبلاگ جدیدم به اسم «گوشه چشم»، شما را لینک خواهم کرد.

    مرا در دعاهایت یاد کن

  50. محبوبه :گفت

    سلام آقای رامن!
    دل تنگ نوشته های جالب شما هستم!
    منتظرم بالان را با کلی نوشته به روز شده ببینم!
    مدرسه ها هم که آغاز شدند… امیدوارم موفق باشید

  51. ماهی هایی که …
    ماهی گیرها که تورهایشان را برداشتند و رفتند ما رسیدیم به ساحل. صداهایی از تپه ی سفید رنگ کوچک روی ماسه ها می آمد. صدا نزدیکتر که می شد به ناله ی کودک می ماند. تپه ی سفید رنگ بالا و پایین می پرید. نزدیک که شدیم ماهی های سفید کوچک تندتر بالا و پایین پریدند و صدایشان بلندتر شد. به ماهی گیرها نگاه کردیم که از ساحل دور می شدند…

  52. ما که نمی دانستم خیلی قشنگ بود. ادامه بده دانشمند کوچک.
    موفق باشی 🙂

    • رامن :گفت

      ممنون. از برگشتن‌تان خیلی خوش‌حال شدم. جای‌تان خیلی خالی بود.

      من اصلاً نتوانستم در سایت‌تان پیامم را ثبت کنم. با آی ای و کروم هم امتحان کردم. ولی ثبت نکرد.

  53. كتابخانه ملي كودكان و نوجوانان ايران :گفت

    سلام رامن جان

    ما با اجازه معرفي كتاب «بابابرفي» را در بخش اخبار كتابخانه قرار داديم. البته با پيوند به مطلب اصلي.
    اينجا:
    http://icnl.nlai.ir/?scn=newsdetails&mln=News_DetailPage&Loco_ReferrerMID=698872217&News_ItemID=33d0761e-239c-4743-95b9-d23dcd94a243&

    راستي از وقتي نظر قرار داده اي نامت در فهرست اعضاي فعال كتابخانه در ماه دي آمده است. آن پايين. مي بيني؟

  54. سما :گفت

    با سلام. من نظر شما رو درباره ی کتاب بابا برفی در سایت کتابخانه ی کودک مطالعه کردم. فوق العاده بود. این رو جدی می گم. بعد از طریق همون سایت به وبلاگ شما دسترسی پیدا کردم. نظر شما درباره ی این کتاب باعث شد که من به خوندنش تشویق بشم. پیش از اون کتاب بابا برفی رو در سایت دیده بودم اما با توجه به جلدش فکر کردم که این کتاب برای گروه سنی الف و ب هست. پس از این که نظر شما رو خوندم تصمیم به مطالعه ی کتاب گرفتم. که البته کتاب خیلی قشنگی بود که در پس زبان و تصاویر ساده اش یک دنیا مفهوم نهفته بود. تبریک می گم به شما. خیلی خوب هست که فردی قلمش اون قدر روان و سلیس باشه که باعث بشه نظر افراد در مورد مسائلی تغییر بکنه.
    اما درخواستی داشتم. من بارها و بار ها به کتابخانه ی کودک پیشنهاد دادم که پستی رو در این کتابخانه باز کنن که اعضا در اون بتونن با هم در مورد کتاب ها بحث کنن؛ نظر سنجی کنن و نظر بقیه رو در مورد کتاب های مورد علاقه ی خودشون بدونن. البته هر فردی می تونه نظر بقیه رو در بخش نظرات هر کتاب بخونه اما مشکل این جاست که خیلی از بچه هایی که عضو هستن اقدام به نوشتن نظرشون در مورد کتاب بعد از مطالعه ی اون نمی کنن. مثلا می می بینیم که کتابی بالای 70 تا بازدید داشته اما تعداد نظرات 0 هست. و این واقعا تاسف باره. من فکر می کنم که اگر بخشی در صفحه ی اصلی سایت باز بشه که اعضا بتونن مستقیم با هم در ارتباط باشن عالی می شه. این پست می تونه صد در صد تحت کنترل مسئولین سایت باشه و هر مسئله ای مسئولین محترم احساس کنن که درست نیست که در این بخش نوشته بشه رو حذف کنن.
    اما برای چی این ها رو برای شما نوشتم. به خاطر این که شما در حال حاضر یکی از افرادی هستید که مسئولین توجه زیادی بهشون دارن. اگر که لطف کنید و این نظر رو از قول خودتون هم منعکس بکنید ممنون می شم. به علاوه نباید فراموش کرد که شما از طریق این وبلاگ با خیلی از اعضای سایت احتمالا در ارتباطید؛ از این رو از شما خواهش می کنم که این پیشنهاد رو به اون ها بدید که با من هم صدا بشن.
    باز هم بی نهایت سپاس گزارم و به خاطر قلم توانمندتون بهتون تبریک می گم.

    • رامن :گفت

      سلام خانم سما

      من خیلی از کامنت شما خوش حال شدم. از شما خیلی ممنونم.

      من کامنت شما را چند بار خواندم. بعد فکر کردم درباره‌ی کامنت شما یک پست بنویسم. چون هم جواب خودم خیلی طولانی می‌شود و هم این‌که این‌طوری بهتر می‌توانم نظر شما را منعکس کنم.

      من هم با نظر شما صد در صد موافقم. من هم درخواست‌های زیادی از «کتابخانه» کرده‌ام و هنوز هم دارم … که خواهم نوشت.

      نه. اصلاً این‌طور نیست که «کتابخانه» به من توجه ویژه‌ای داشته باشد. «کتابخانه‌ی شخصی» من تازه درست شده، یعنی اصلاً نمی‌توانستم ورق بزنم یا کتابی را توی آن بخوانم. با این که من چند بار برای «کتابخانه» نوشته بودم و خواهش کرده بودم، تازه «کتابخانه‌ی شخصی» خودم درست شده و یک کمی کار می‌کند.

      سعی می‌کنم خیلی زود بنویسم و تا فردا منتشر کنم.

      باز هم از شما ممنونم. امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید.

  55. سما :گفت

    با عرض سلام و تشکر فراوان
    برای پست جدیدی که در رابطه با نظر من نوشتید بی نهایت از شما سپاس گزارم. از مطالعه ی آن بسیار مسرور شدم و با توجه به این که آقای رحماندوست هم از بلاگ شما دیدن می کنند امید دارم که مورد توجه مسئولین محترم هم واقع شود. احساس می کنم که وبلاگ بالان می تواند در کنار اهداف والایی که دنبال می کند محلی نیز برای ابلاغ نظرات و پیشنهادات اعضای کتابخانه باشد. البته اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشد. امیدوارم که این پیشنهادم را بر مبنای خود خواهی ام نگذارید. من نیز به عنوان یک عضو نوجوان در سایت کتاب خانه مانند همه ی اعضای این سایت بزرگ آرزوی پیشرفت آن را دارم. به علاوه نمی توان فراموش کرد که یک دست صدا ندارد و اگر همه ی ما هم صدا باشیم قطعا به نتایج زیبایی دست خواهیم یافت. به هر حال من هنوز هم درخواست ها و پیشنهاد های زیادی دارم که اگر شما موافق نباشید آنها را در این جا مطرح نمی کنم؛ اما اگر از نظر شما اشکالی ندارد من می توانم نظراتم را برای شما نوشته و شما با قلم زیبایتان آنها را در قالب زبانی گیرا منتقل کنید. از پست جدیدی که در خوصوص کامنت من نوشتید باز هم ممنونم چرا که شما دقیقا همان چیزی را که مد نظر من بود مطرح کردید. البته در قالب کلمات و جملاتی تاثیر گذار.
    برایتان آرزوی بهروزی و موفقیت دارم.
    به امید روزی که کتاب خوانی در صدر تفریحات کودکان و نوجوانان قرار گیرد.

    • رامن :گفت

      سلام

      از لطفی که به من و وبلاگم دارید، از مهربانی و کامنت‌های‌تان خیلی ممنونم. امیدوارم بتوانم مفید باشم.

      با نظر شما موافقم. من هم نظرهای زیادی دارم. شاید بچه‌های دیگر هم همین‌طور مثل ما باشند. من نظرهایم را توی نظردهی کتاب‌ها یا بخش انتقادها و پیشنهادهای کتابخانه (صفحه‌ی اول سایت – پایین) نوشته‌ام. من هم امیدوارم امکانات کتابخانه بیشتر بشوند و یک روز پیشرفته‌ترین و بهترین کتابخانه‌ی آنلاین همه‌ی دنیا باشد.

      امیدوارم شما هم همیشه و همه جا موفق باشید.

      • سما :گفت

        سلام
        ممنون از این که من رو راهنمایی کردید. اما یه چیزی. این یعنی این که من هم نظراتم رو فقط در «نظردهی کتاب ها یا بخش انتقادها و پیشنهاد های کتابخانه ( صفحه ی اول سایت_ پایین» باید بنویسم؟ این نکته یه کمی مبهم بود. لطفا واضح تر بفرمایید. باور کنید من ناراحت نمی شم.

        • رامن :گفت

          سلام

          من نظرم درباره ی یک کتاب را توی نظردهی همان کتاب می‌نویسم. اگر توی همان کتاب، به مشکلی بربخورم، مثلا بابابرفی، باز هم توی نظردهی همان کتاب می‌نویسم.

          ولی اگر انتقاد یا پیشنهاد یا درخواست و … دیگری درباره‌ی کل سایت و اینا داشتم، آن‌ها را توی همان قسمت نظرها و پیشنهادهای صفحه‌ی اول می‌نویسم.

          من دیروز، یعنی وقتی داشتم این پست آخر را می‌نوشتم، می‌خواستم برای‌تان بنویسم که اگر باشگاه، راستی‌راستی راه‌اندازی بشه، خیلی مهم‌تر و بهتر از این است که درخواست‌های دیگرمان را هم پشت سر هم توی بالان – غیرمستقیم – مطرح کنیم. آن‌طوری دیگه می‌توانیم همه‌ی نظرهای‌مان را مستقیم توی خود باشگاه بنویسیم و با همفکری همه‌ی بچه‌های دیگر، درخواست‌های‌مان را مطرح کنیم. این‌طوری خیلی عالی‌تر است. البته من خیلی خوش‌حال می‌شوم بالان بتواند نقش مفیدی برای شما و بچه‌های دیگر کتابخانه یا خود کتابخانه داشته باشه و از این استقبال می‌کنم. هر وقت هر کمکی از دستم بربیاید انجام می‌دهم.

          ولی متنم را که ویرایش می‌کردم، این نکته یادم رفت.

          من هم از شما خیلی ممنونم.

          • سما :گفت

            بله البته. من هم با شما کاملا موافقم و برای همین هم هست که این پیشنهاد رو بار ها و بارها مطرح کردم. من هم بی صبرانه منتظر باز شدن این باشگاه هستم. در این صورت همه ی اعضا می تونن هم دیگه رو در جریان موج پیشنهاداتشون قرار بدهند و با هم فکری هم دیگه روز به روز کیفیت سایت رو ارتقا ببخشند. از همکاری های شما هم ممنونم. از این همه لطفی که داشتید و دارید.

            • رامن :گفت

              دست شما درد نکند.

              خدا کند زود راه‌اندازی بشه. عالی می‌شود.

              من هم از شما ممنونم.

              راستی! آیا شما می‌آیید با هم یک تشکر استثنایی برای کتابخانه «انجام بدهیم»؟! منظورم یک تشکر خیلی ابتکاری و قشنگ است. نه فقط یک پست نوشتنی خالی. مثلاً یک چیزی بسازیم. توی همین وب. با هم پست را نوشتیم و درخواست کردیم، با همدیگر هم تشکر کنیم؟!

              • سما :گفت

                من خیلی دوست دارم که در این کار با شما همکاری و هم فکری داشته باشم. اما نمی دونم چی باعث شده که شما این پیشنهاد رو به من بدید. چون من اصلا دست به قلمم خوب نیست. این رو جدی می گم. اما هر کاری که از دستم بر بیاد دریغ نمی کنم. حتما. این رو مطمئن باشید.

                • رامن :گفت

                  گفتم چون «با هم پست را نوشتیم و درخواست کردیم، با همدیگر هم تشکر کنیم». و نوشتنی خالی هم نباشه.

                  شما از این چیزهای جالب توی وب، جایی یا چیزی را نمی‌شناسی؟

                  من فکر کردم …

                  ولی هنوز خیلی مطمئن نیستم.

  56. سما :گفت

    در ضمن یک چیز رو فراموش کردم عرض کنم. این که من هم متوجه هستم که 70 بازدید لزوماً به معنای این است که کتابی 70 بار خوانده شده ؛ اما فکر می کنم که حداقل از این هفتاد بازدید 20 نفر آن را خوانده اند. شما این طور فکر نمی کنید؟

    • رامن :گفت

      چرا. درست است. برای همین هم من نوشتم «الزاماً». گاهی هم اصلاً شاید برعکس باشد. یعنی یک کتاب فقط ۵ بار کلیک شده باشد، ولی هر ۵ بار هم کاملاً خوانده شده باشد.

      من هم همیشه خیلی دوست دارم نظرهای بچه‌های دیگر را درباره‌ی کتاب‌هایی که می‌خوانم، بدانم.

  57. سما :گفت

    سلام مجدد
    احتمالا دیگه از کامنت های من خسته شدید. اما می خواستم بگم که خبری که امروز در بخش تازه های وب سایت کتابخانه منتشر شد را دیده اید؟ عین مطالبی که من برای شما نوشتم و شما در پست جدید منعکس کردید در اون نقل شده. این خبر حدود یک ساعت بعد از این که شما این پست را نوشتید بر روی سایت قرار گرفت. این امر نوید بخش این هست که مسئولان به وبلاگ شما توجه ویژه دارند و این همون چیزی هست که من گفته بودم. و از این بابت خیلی خوش حالم و به شما تبریک می گم. حتما اون خبر رو بخونید. به لطف خدا و قلم شما پیشنهاد ما مورد توجه قرار گرفته و مسئولان در تلاش اند که بخشی با این ویژگی ها در سایت باز کنند. هیچ چیز مثل مطالعه ی این خبر نمی تونست من رو خوش حال کنه و از این بابت به شما مدیونم. من همیشه آرزوی داشتم که میزان کتاب خوانی در بین کودکان و نوجوانان ایرانی افزایش پیدا کنه و احساس می کنم که اگه این بخش باز بشه به تحقق آرزوی من خیلی کمک می کنه. آرزویی که قطعا در میان خیلی از ما مشترکه. از شما خیلی خیلی ممنونم.

    • رامن :گفت

      سلام.

      نه. اصلاً این‌طور نیست.

      اصلاً باورم نمی‌شه! دنیادنیا ممنونم از شما.

      و دنیادنیا … از مسؤولین مهربان «کتابخانه»مان سپاس‌گزارم.

      من بی‌اندازه خوش‌حال شدم… من الان باید بروم توی حیاط یه هورای بلند از ته دلم بکشم!

      من خیلی خوش‌حالم!

      • سما :گفت

        سلام.
        من هم خیلی خیلی خوش حال شدم. شما مطمئن باشید که اگه شادی من از شما بیشتر نباشه کمتر هم نیست. شما نمی تونید تصور کنید شادی فردی رو که که پس از ماه ها پیگیری یک درخواست احساس می کنه که داره نتیجه می گیره. من به کتاب های فارسی زیادی دسترسی ندارم که برای کودک و نوجوان باشه. برای همین بزرگ ترین سرگرمی من گذراندن وقت در سایت کتابخانه هست. پس افزایش امکانات سایت بهترین خبری هست که من می تونم بشنوم. و اما یک نکته ای این جا خودش رو به ما نشون می ده. اون هم اینه که اگه رامن مورد توجه ویژه ی مسئولین نیست, بالان هست. البته طنز کلام من آشکار بود. در حقیقت اون چیزی که مورد توجه همه قرار گرفته دستان شماست وقتی که می نویسند. ادامه بدید. من مطمئنم که به موفقیت های زیادی انتظار شما رو می کشند.

        • رامن :گفت

          سلام

          وای، وای، وای! من وقتی دیروز پیام شما را خواندم، چه حالی شدم! چطور تعریف کنم؟!

          می‌فهمم. دقیقاً. من هم همین‌طور. خوش‌حالی من هم چند جانبه بود.

          من هم مشکل شما را دارم. من هم کتاب‌های فارسی برای گروه سنی خودم هیچ چی دسترسی ندارم. برای همین، برای من هم کتابخانه، یکی از مهم‌ترین و بهترین پاتوق‌هایم توی وب است.

          ممنونم. شما من را به خودم امیدوار می‌کنید. 😉

          من از دیروز می‌خواهم یک پست تشکر کامل برای کتابخانه بنویسم. تا حالا صدبار نوشته‌ام، پاک کرده‌ام!

  58. سما :گفت

    این همه خلاقیت شما آدم رو جدی جدی شرمنده می کنه. من هیچ کدوم از این کار ها رو تا حالا نکردم. اگه راستش رو هم بخواید از اون خط زمان هم که هیچی متوجه نشدم. من این جا تمام وقتم رو یا درس می خونم یا کتاب. البته گاهی هم با دوستان ایرانی سپری می کنم زمانم رو. اما این کار ها رو… راستی راستی بلد نیستم. البته فکر این که باهم تشکر کنیم خیلی فکر قشنگیه اما ببخشید که ناامیدتون کردم.من این کار ها رو هیچ کدوم رو نمی دونم.

  59. سما :گفت

    سلام.
    ببخشید یه سوال. حدوداً این عکس و فیلم ها درباره ی چی باید باشه؟ می دونم که راجع به کتاب و کتابخانه و کتاب خوانی اما می شه مثال بزنید تا من حدودش بیشتر دستم بیاد؟ ممنون

    • رامن :گفت

      سلام

      من اصلاً یه چیز دیگه به سرم زد و رفتم انجامش دادم!
      فقط حالا باید پستم را بنویسم.

      عکس باشه برای کارهای بعدی. اگر شد. ممنون.

  60. سما :گفت

    سلام
    من نمی دونم چی بگم. فقط می تونم بگم که مثل همیشه عالی بود. این عالی که می گم برای این هست که فکر کردم واژه ای بالاتر نیست مثل رده بندی دانش آمزان مدرسه: عالی / خیلی خوب / خوب / متوسط/ ضعیف. عالی یعنی نهایتش. وگر نه اگه واژه ی برتری سراغ داشتم شک نکنید که از اون استفاده می کردم. تشکرتون از کتابخانه رو که واقعا نمی دونم چی بگم. فکری که به ذهنتون خیلی خیلی جالب بود.
    باید بگم که برخلاف شما که «یک در میلیون» هم احتمال نمی دادید که نوشته هاتون تاثیر داشته باشه من میلیارد در میلیارد مطمئن بودم. وگرنه مزاحم شما نمی شدم.
    و اما کتاب باغ ایرانی. من این کتاب رو چند ماهی هست که در کتابخانه ی شخصی خودم گذاشتم که بخونم ولی هنوز نوبتش نشده. البته فکر می کنم که باید خارج از نوبت مشغول خوندن اون بشم. شما خودتون شاید متوجه نمی شید که چه قدر معرفی هاتون در مورد کتاب ها جالب و جذابه. حتما به زودی این کتاب رو خواهم خوند. الان کتاب مثنوی بچه خوب رو در دست مطالعه دارم. اون هم کتاب بامزه و قشنگیه. تمثیل های خیلی خوبی داره. و بیت ها اون قدر ساده اند و خوش وزن و قافیه که فرد از مطالعه ی اون خسته نمی شه. امیدوارم شما هم این کتاب رو بخونید و از اون لذت ببرید. در ضمن فکر کنم خیلی ها باشند که دیدگاه هاشون راجع به کتاب ها در دوره ی مختلف متفاوت هست. مثل خیلی از دیدگاه ها که تغییر می کنند و با تغییر خودشون به ما تلنگر می زنند که: هی , روز های عمرت دارند می گذرند و تو خواه ناخواه بزرگ می شی.
    خلاصه باز هم تشکر و تبریک. مثل همیشه.

    • رامن :گفت

      سلام

      ممنونم.

      نه. من اصلاً مزاحم و ناراحت شدی یا ناراحت می‌شوی و این‌ها … ندارم.

      من خیلی خوش‌حال می‌شوم که معرفی‌هایم مفید باشد. خیلی ممنون.

      من آن کتاب را توی کتابخانه دیده‌ام ولی هنوز نخوانده‌ام. با تعریف‌های شما، حتماً می‌خوانمش. من حکایت‌های تمثیلی خیلی دوست دارم.

      واقعاً؟ من قبلاً فکر می‌کردم فقط سلیقه‌ام برای خوراکی‌ها و غذاها مرتب عوض می‌شوند. اما بعد کم‌کم دیدم توی کتاب هم همین‌طورم! درست است. همین‌طوره که شما نوشتی.

      از تشویق‌ها و دلگرمی‌های شما ممنونم.

  61. سما :گفت

    سلام.
    یه سوال: در بخش معرفی سایت کتابخانه درباره ی مزایای عضویت در سایت آمده که می توانید « به دوستانتان کتاب هدیه کنید» شما می دونید که چه طور می شه این کار رو کرد؟
    در ضمن من کتاب باغ ایرانی رو خواندم. واقعا جالب بود. حق با شماست. بوی ایران عزیز از تک تک صفحاتش به مشام می رسد. احساسی که حتی مطالعه ی کتاب هایی که مستقیماً به ایران اشاره داشتند هم به من منتقل نکرده بودند. البته برای درک عظمت و قدرت جادویی کتاب باید با دل به مطالعه ی اون مشغول شد و به تصاویر فوق العاده اش نگاه کرد. فکر کنم در وصف این کتاب همین بس باشد که تا به حال کتابی نخونده بودم که این چنین یاد ایران رو در خاطرم تداعی کند. خیلی کتاب قشنگی بود. نظرم رو راجع به این کتاب و چندین کتاب دیگه در این چهار , پنچ روز اخیر در بخش نظرات کتاب نوشتم اما متاسفانه و متاسفانه ثبت نشد. می گم متاسفانه چرا که در آن ها سعی کرده بودم معرفی کوتاهی بر کتاب داشته باشم. البته از زمین تا آسمان با معرفی های شما متفاوت اند. در ضمن برای شما که به حکایت های تمثیلی علاقه دارید مطالعه ی کتاب «نوشته بر دیوار» خالی از لطف نیست. این کتاب شامل نه حکایت هست. مطمئن نیستم اما فکر کنم که این نه حکایت گلچین شده از گلستان سعدی باشند. چون برخی از اون ها رو قبلاً در گلستان خونده بودم. امیدوارم که این کتاب رو بخونید و لذت ببرید.

    • رامن :گفت

      سلام.

      من هم آن را دیده‌ام. فکر می‌کنم یعنی لینکش را برای دوستانمان بفرستیم و آن‌ها را به خواندن کتابی که خودمان خوشمان آمده دعوت کنیم. ولی مطمئن نیستم دقیقاً همین باشه. شاید هم جزو امکاناتی است که بعداً می‌خواهد به سایت اضافه بشود. من مطمئن نیستم.

      خیلی خوش‌حال شدم که شما هم باغ ایرانی را خواندید و خوش‌تان آمد. کتابش طوری است که می‌شود هرچند وقت یک دفعه دوباره رفت سراغش. دل آدم باز می‌شود.

      من متوجه نشدم چرا نظرات شما ثبت نشد! یعنی چون معرفی درباره‌ی کتاب‌ها نوشته بودید، ثبت نشد؟ ولی این که خیلی خوب است. من خودم همیشه دوست دارم نظر بچه‌های دیگر را درباره‌ی یک کتاب بدانم و همیشه هم آن‌ها را می‌خوانم. البته این روزها ایران تعطیلی هستشا! یعنی شاید مدیر گرامی هنوز نبوده‌اند تا نظرها را تأیید کنند. یکی دیگه هم این که حتماً باید لاگ این کنید تا نظرهای‌تان ثبت بشوند. کتابخانه‌ی شخصی من، تندتند من را بیرون می‌اندازد و خودبه‌خود لاگ اوت می‌کند. من هر ده دقیقه یک بار باید دوباره لاگ این کنم. من نمی‌دانم چرا این‌طور است. شاید شما هم نظرهای‌تان را توی همین فاصله‌ی لاگ اوت شدن‌ها نوشته‌اید.

      از کتابی که معرفی کردید ممنونم. اولین کتاب هایی که بعد از این می‌خوانم همین دو تایی است که شما معرفی کردید. من خودم همیشه موقع انتخاب کتاب، گیج می‌شوم. مگر این که نویسنده یا … را قبلاً بشناسم یا قبلاً آن کتاب را بشناسم و اینا. این معرفی کار من را جلو می‌اندازد. صفحه‌های فهرست دیر لود می‌شود و کتاب‌های گروه سنی ما هم خیلی کم است. من هر دفعه باید کلی دنبال کتاب برای خودم بگردم. حتماً این دو تا را می‌خوانم و اگر درس و مشق‌ها بگذارند درباره‌شان می‌نویسم. ممنونم.

  62. سما :گفت

    سلام.
    من هم فکر کردم که ممکنه به خاطری تعطیلی باشه اما امروز که تعطیل نبوده. در واقع فقط دیروز به خاطر اربعین تعطیل بود. من با خودم فکر کردم که شاید چون نظراتم یه کمی طولانی شده ثبت نکردن اما بعد دیدم که نظرات کوتاه نیز به ثبت نرسیده.
    عجب من فکر کردم که فقط کتابخانه ی من دچار مشکل شده که مدام لاگ اوت می شه. پس این مشکل برای همه هست. اما به هر حال این مسئله نمی تونه ربطی به ثبت نشدن نظراتم داشته باشه. چون در این صورت همیشه نظر ثبت می شد اما بدون اسم. من برای اثبات این که کتاب «افسانه ی یوشت» می تونه متاثر از یک افسانه ی باستانی باشه تاریخچه ی کوتاهی درمورد برخی از اسامی به کار رفته شده در این کتاب آورده بودم. خیلی حیفه به نظرم که بقیه نخونن اون رو. چون من خودم این مطالب رو نمی دونستمم برای همین توی وب یه گشتی زدم که به نظرم جالب بود.
    من هم الان برای چند روزی تعطیل هستم. وقتی که دوباره درس و مشق شروع بشه فکر نمی کنم مجالی برای این همه کتاب خوانی وجود داشته باشه.
    برای من هم انتخاب یک کتاب برای مطالعه از بین اون همه کتاب کار دشواری هست. برای همین خوش حال می شم وقتی که معرفی های شما رو می خونم.

    • رامن :گفت

      سلام

      ولی آخه خیلی جاها پنجشنبه‌ها تعطیل‌اند. گاهی هم که تعطیلی‌ها آخر هفته می‌افتند، به هم وصل می‌شوند. من برای این گفتم.

      من هم توی مرور و معرفی‌ام درباره‌ی «افسانه‌ی یوشت»، توی ایرانشهر، به این‌ها اشاره کرده بودم. برای من هم خیلی جالب بود.

      حیف شد که تحقیق شما توی نظرها ثبت نشد. چون خود کتاب، هیچ اشاره‌ای به ریشه‌ی اسم‌ها و … نکرده.

      خوش به حال‌تان. ما تعطیلی‌هامون تمام شد.

      ممنونم. خوش‌حال می‌شوم.

  63. سما :گفت

    سلام.
    بله متاسفانه در کتاب هیچ اشاره ای به این نکته نشده که آیا داستان حاصل تخیل خانم فریده خلعت بری بوده یا ریشه در اسطوره های فارسی داره. اما اسامی چون اهورامزدا , اهریمن , سروش , تیشتر و… حکایت از این امر می کنه که این داستان ممکن است خلاصه شده ی افسانه ای باستانی باشه. من راجع به پیشینه ی تیشتر و سروش در نظرم کمی نوشتم. چون مطمئن بودم خیلی ها مثل خود من در این باره اطلاعالت چندانی ندارند. به هر حال امیدوارم که یک روز نظراتم ثبت بشه . شاید به کمی فرصت نیاز باشه.

  64. سما :گفت

    سلام.
    خیلی خوش حالم که از کتاب مثنوی بچه خوب این قدر خوشتون اومده. به نظر من یکی از بهترین کتاب هایی بود که مطالعه کرده بودم. با وجود این که خواندن کتاب هایی که به طور کامل به نظم اند کمی خسته کننده هست اما این کتاب شاهکاره. اتفاقا به نظر من هم اون حکایتی که از صفحه ی 59 شروع می شه از همه جالب تر بود. خصوصا آخرش «گشت پیدا که سنگ کفتر باز/ شده بر روی بنده مهر نماز». به عقیده ی من اون چیزی که باعث جذابیت کتاب شده بیان مسائل به یک گونه ی دیگه هست. دقیقا مثل همین بیت. یک نکته ی قوت دیگه این هست که مطالب فوق العاده ساده اند. مثال و تمثیل ها خیلی ساده بیان می شوند و اسانس طنز به مقدار لازم هم چاشنی سروده های استاد هست. که این امر رو در دیباچه بیشتر از بقیه ی بخش ها داریم.
    من هم وقتی سرگذشت استاد رو مطالعه می کردم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. به وجد اومده از این که فردی در نبود هیچ گونه امکاناتی این چنین بتواند پیشرفت کند و متاسف از این که چرا باید بزرگی این چنین زندگی مشقت باری داشته باشه. امیدوارم که روح این بزرگوار قرین رحمت الهی باشد.
    معرفی شما مثل همیشه فوق العاده بود. اون قدر زیبا که با وجود این که من کتاب رو خوندم چندین بار به بازخوانی اون مشتاق شدم.
    در ضمن حق با شما بود. نظرات به خاطر تعطیلی ها ثبت نمی شد.
    موفق و سر بلند باشید.

  65. سما :گفت

    سلام
    امیدوارم حالتون خوب باشه. امروز که به سایت کتابخانه سر زدم دیدم نظرات در صفحه ی اول سایت نقش بسته. خیلی خیلی خوش حال شدم. خواستم مجددا ازتون تشکری کرده باشم. راستی چرا دیگه توی بالان نمی نویسید؟ خیلی ها دوست دارن نوشته های شما رو این جا بخونن

  66. سروش :گفت

    رامن عزیزم سلام. حتما من را یادت نمی آید – که حق هم داری- اما من خاطره ی شما را توی این چند سال هرگز فراموش نکرده ام ، که یک زمانی -وقتی که هنوز خودم هم خیلی بچه بودم- دوستی داشتم رامن نام ، که وبلاگی داشت به اسم «بال ها و فرشتگان» که توی صفحه اش حرفهای قشنگ می زد ، که از پروانه ها و گل های سرخ سخن می گفت ، برای صلح و محیط زیست نگران بود و حتی قرار بود کارهای خوبی با هم انجام بدهیم که ناتمام ماند – و حتما قسمت بوده- رامن عزیزم اگرچه از نظر سنی – یعنی سال به دنیا آمدنم ، که اصلا مهم نیست – چند سال از شما بزرگترم ، اما فکر می کنم باز هم بتوانیم مثل گذشته دوست های خوبی برای هم باشیم ، و بتوانم از شما خیلی چیزها یاد بگیرم. راه و فکری را که داری ستایش می کنم، و امیدوارم همین راه را ادامه بدهی – چون که توی مسیر آدم عوامل مختلفی پیش می آیند که باعث می شوند آدم ها تغییر جهت بدهند و منحرف بشوند- این که در صفحه ات کتابهای مفید و راهنما را معرفی می کنی خودش کار خیلی بزرگی است ، در روزگاری که آدم ها فکر و ذکرشان روزمرگی ها و مسائل پوچ و سطحی شده ، و عقل و دلشان از کار افتاده. ببخشید من حرف زدن را درست بلد نیستم. بیشتر از این سرت را درد نمی آورم.
    دوست همیشگی ات- سروش

    • رامن :گفت

      سلام سروش عزیز،

      مگه میشه شما را یادم نیاید؟! مگه میشه خاطره‌ی اولین دوست گرامی روزنامه‌نگارم، اولین دفتر کار مجازی مشترک‌مان و آن همه زحمت‌هایی که می‌کشیدید، را فراموش کنم؟

      خدا می‌داند چقدر از کامنت شما خوش‌حال شدم. داشتم بی‌هوش می‌شدم :)‌ یاد همه‌ی خاطره‌های خوب‌مان به‌خیر.

      از دلگرمی‌ها و مهربانی‌های‌تان خیلی ممنونم. شما همیشه یکی از بهترین و عزیزترین دوستان من بوده‌اید و خواهید بود. از کامنت پر از دوستی و مهربانی‌تان و این که یاد من بودید، خیلی ممنونم. کامنت‌تان را چند بار خواندم. همه‌ی حرف‌های‌تان را خیلی دوست داشتم / و دارم. هر کلمه‌اش را. خیلی … دلم برای‌تان تنگ شده بود. خیلی… اندازه‌ی هزار سال! به محض این که بتوانم به دیدن‌تان می‌آیم.

      از ته دل آرزو می‌کنم در همه‌ی کارهای‌تان موفق باشید و همواره روزگار به کام‌تان باشد.

      با بهترین و خالصانه‌ترین و شادمانه‌ترین آرزوها

برای محسن پاسخی بگذارید لغو پاسخ